- گام برداشتن
- به راه افتادن، قدم بر داشتن
معنی گام برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- گام برداشتن
- براه افتادن قدم برداشتن گام برگرفتن رفتن: به بهزاد بنمای زین ولگام چو او رام گردد تو بردار گام، عمل کردن رفتار کردن: بکام دل خویش برداشت گام شده شاد دل یافته کام و نام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چون کودک متولد شود قابله انگشت مالیده بعسل را بکام او زند و زقه در حلقش ریزد بنا گوش کردن: (برداشته آسمان ز خون کام مرا کر دست چنین بزرگ اندام مرا . {} خون خوردن من چنانکه در طفلی بود پستان بدهن شیشه حجام مرا) (محمد سعید اشرف)
پاک کردن اسممحو کردن نام: گران جان را نباشد هیچ نسبت با سبک روحان نگین را میشود قالب تهی گرنام بردارند
فرار کردن گریختن
بلند کردن باری را از دوش و گردن و پشت کسی یا چارپایی، آبستن شدن حامله شدن، تخفیف دادن رنجهای کسی. یا بار برداشتن از دوش کسی. باو کمک کردن ویرا یاری کردن
کج شدن
پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن، کج شدن
حرکت کردن، راه افتادن، قدم برگرفتن
خاک برداشتن از زمین، زمین را گود کردن
صرف نظر کردن
ترک نظاره کردن، نگاه نکردن به کسی یا چیزی
ترک نظاره کردن، نگاه نکردن به کسی یا چیزی
درفش برداشتن بردن درفش حمل علم، عزاداری کردن سوگواری بر پا داشتن
خاک برداری کردن در زمینی برای ساختن چیزی
деформировать
оставлять шрам
verziehen
Narben hinterlassen
деформувати
залишати шрам
zniekształcać
zostawiać bliznę
deformar
deixar cicatriz
deformare
lasciare una cicatrice
deformar
dejar cicatriz
laisser une cicatrice
déformer